میروم دلخسته در محراب تنهایی خویش

میروم دلخسته در محراب تنهایی خویش
بهر تسکین دل درد آشنا نجوا کنم

سایه باشد تابع خورشید رخشان سپهر
در ره سیر و سکون فرزانه ای پیدا کنم

میروم تا پای شب را بشکنم در دیده ام
تا ز نور ماه جانان دیده را بینا کنم

سردی سودا زند بر استخوان سینه ام
با سرشک گرم خود درمان این سودا کنم

خسته باشم ای (نسیم) از قیل و قال روزگار
فارغ از هر شور و شر من ترک این بلوا کنم


اسدلله فرمینی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.