ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
میگی چرا آمده ای به دنیا ؟
آمده ام به باختن عادت کنم
باید با صبر با همه چیز بسازم
آمده ام به ساختن عادت کنم
باید بتازم یکریز،
بر نفْس و برشیاطین
آمده ام به تاختن عادت کنم
باید به ورطه ها روم ،
مرواریدهای زندگی ام آنجاست
باید به ژرفا رفتن عادت کنم
آمده ام که نفْسم ،
از اوج کوه غرور
آمده ام که روحم ،
با عشقی همچون شبنم و پُرسُرور
به دریا افتادن عادت کند
باید بهر تشکری خشک و خالی هم شده ،
باید با سجده و رکوع ،
خدای خوبم را عبادت کنم
بهراینکه خوب جمع و جورکنم ،
این تک حیات را
باید یکریر به جِد رشادت کنم
باید تقدسی بگیرد حیات بیکران
باید بزرگان را که استاد حیاتند زیارت کنم
راه راه بودن ، زندان را به یاد من میاره
سادگی اوج روح است
به جان میگم باید تا میتوانم ساده ت کنم
باید به یاری حق ،
تُوی خوب را غرق سعادت کنم
با غم به هیچ جا نرسیده ام ،
نخواهم رسید
به جان میگم باید که هرطورشده
هرلحظه شادت کنم
به چشم میگم بیا بریم تا اوج نور الله
باید به نورِخوشش ماتت کنم
به رِبّ میگم :
قشنگتر از تو نیست درعالمین
یاری نما فراموشی ،
عشقِ منو نگیره
یاری نما تا ابد یادت کنم
بهمن بیدقی