ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شیرین شدم وخسرو و فرهاد ندیدم
در حجله ی اندوهم و داماد ندیدم
در عشق به انصاف و کرم شهره ام اما
زین ورطه ی بیداد گهی داد ندیدم
بانوی وفا بودم و پابند تعهد
افسوس که غیر از غم ناراد ندیدم
افسانه ی احساس مرا با که نوشتند
صیدم که بخود عاشق صیاد ندیدم
من خاک مرمت به تنم بود و دریغا
ویران شدم و خانه ام آباد ندیدم
از برگ لبم ژاله ی خون میچکد و آه
در آیینه یک دم لب خود شاد ندیدم
گفتند غزال غزلی حیف در این دشت
جز گرگ به خود جفتی و همزاد ندیدم
سینوهه کجایی که فراقش به جگر زد
یک لحظه دل از حصر غم ازاد ندیدم
من عارفه ی بزم سکوتم نه هیاهو
طوفانزده ی بختم و جز باد ندیدم
پندار مرا بر ورقی نیک نوشتند
این حسن ولی در همه افراد ندیدم
فریاد دو چشم منی و آه که سویم
در حنجره ی چشم تو فریاد ندیدم
یک باغ مرکب به قلم دارم و آوخ
یک بیت که دورت کند از یاد ندیدم.
الهام امریاس