اکنون در خانه هستم

اکنون در خانه هستم
حسابی خسته هستم
ز یادت گوشه ای دنج
دوباره من شکستم

دوباره پیپ دستم
دوباره خسته هستم
خدایی از تو ای یار
دوباره  شاکی هستم

فقط یک پیپ مانده
که می سوزد ب پایم
وگرنه عار دارم
ک واگویم ز حالم

من و پیپ سالها هست
که همراز هم هستیم
در این گوشه خاطر
به هیچکی دل نبستیم

یکی پروانه گشت و
یکی هم شمع آری
زخوش سوزان  عالم
چه میخواهی بدانی

یکی پروانه هم نیست
به گردابم برقصد
شدم شمعی فراموش
به خود دارم میخندم

در این گوشه خانه
دوباره باز با پیپ
دوباره دود لبریز
دوباره خاطرم خیس

چقد دود است فراوان
ز گفتار یکی پیپ
کسی بود مثل بودا
سخنهایش فراگیر

ی کبریتی به دست کرد
رفیق چون شفیقم
یکی  پتکی کشید و
دوباره دود  سر کرد

کلامی هم  نگفت و
حسابی سوخت اما
به هر پیپی ک میزد
جهان افروخت  اما

نگاهی او به من کرد
نگاهی مثل خورشید
همی  میسوخت اما
مثال روی خورشید

بگفت بر من ک آری
همی دانم چه حالی
قسم بر حلقه وصل
که میدانم چه حالی

ولی من کوه یخ باز
کلامی هم  نگفتم
از آن پس غصه اما
سخن ها من نگفتم

سید علی مظلوم مقدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد