| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
مردِ پاکی بود و باغی پر ز تاک
چون طلا انگور میدادش ز خاک
هر چه میدادش خدا در فصل نو
میزد از حقّش کمی وقت درو
خوشه های ناب و انگور درشت
وقف میکرد بر یتیمان مشت مشت
هر چه میماند دست آخر بر زمین
بهر خانه بار میزد پشت زین
تا که روزی شد قرین خاک گور
ماند از او باغی سراسر پر ز غور
عهد کردند وارثان در جمع خویش
تا فروشند هر چه میآید ز پیش
ذره ای از آن نبخشند بر گدا
آنکه قرآن گویدش دست خدا
غافل از اینکه خداوند رحیم
عالم است بر قصد شیطان رجیم
شب بزد آذر چو برق از آسمان
خاک شد چونان بیابان تاکشان
تا سحرگه آمدند بر امر خویش
باغشان بود چون زمینی خورده خیش
خیره شد چشمان ایشان از بلا
از سزای جنگِ با اَمرِ خدا
هر که گیرد حق ز ایتام و فقیر
خاک گردد گر چه میباشد کبیر
کاظم بیدگلی گازار