ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شاعر برای هر غزل از جان کشیده است
با هر ترانه خون دل عرفان کشیده است
چون شهریار ملک سخن نیش و نوش را
با هم برای عشق ز دوران کشیده است
در هر کجا که رفته شده رانده از سرا
مستأجری که کوله به دندان کشیده است
از بخت بد نشانه ی شاعر شدن نداشت
چون شهریار نوبت زندان کشیده است
از فرط عشق غربت و از آشنا سخن
با خون دل قرابت هجران کشیده است
با تار دل ز سوز درون ناله کرده است
بر بوم دل ز نقش رقیبان کشیده است
با هر غزل که گفته شدش موی سر سپید
پروانه گون ز شمع فروزان کشیده است
باید که با شعور غزل هم قدم شوی
تا بنگری چه تهمت ارزان کشیده است
هر شاعری در آخر شعر از خودش نوشت
این شاعر از خودش دل سوزان کشیده است
چون روزگار از دل عرفان خبر نداشت
از عشق و عاشقی فراوان کشیده است
وقتی که عابران خسته غریبانه رد شدند
از خط و خال چاه زنخدان کشیده است...
با رب نگیر از دل عاشق غبار عشق
بر کس نخواه زآنچه که عرفان کشیده است..
عرفان اسماعیلی