گیسو گندمِ

گیسو گندمِ
گونه گداخته ام
ای رنگ یاغیِ هم قافیه با بندری مه آلود
حوصله کن
خطوط بریده ام را
که سنجابی ام
در دل درختی که چشمک میزند از پنجره
به حیاط پر از آب و رنگت
و خاک را
از دریچه ی تو بلوط می بینم
ما نردبانی دو پهلوییم
رو به آسمان لاجوردی زندگی
متصل قلبیم
که رگهایم
در هر تپش
گیلاسهای درشتی از خواستنت را
فرسنگها
سر می کشد از سینه
شانه بزن پهلویم
که در کناره ی دریایت آرام ساحلیست
با امواجی
که چفت الوار من است
حوصله کن
و چشمهایت را
روی گلیم خاکی من پهن کن دراز به دراز
من
از لابلای کوه های سردی گذشته ام
تا در حاشیه ی این رود
تو را
تماشا کنم
لک لک مسلکی بودم رنگ مرده
که تعلقت
دست معلق مرا فشرد

فرهاد بیداری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد