من از سردیِ نگاهت کمی می‌ترسم

من از سردیِ نگاهت کمی می‌ترسم
هم از آغوش و پناهت کمی می‌ترسم

کارم از گریه گذشته ، چطور خنده کنم
من از آن چهره ماهت،کمی می‌ترسم

راه دوری که به پیش است، مکافات دارد
من از این سختیِ راهت، کمی می‌ترسم

رهِ عشق یک تنه پیمود، بسی تلخ گذشت
من از این قلب سیاهت، کمی می ترسم

فتنه گر هر چه کند او، دگر بی معناست
من از افکار تباهت ، کمی می‌ترسم

دل من از همه دل کند، دگر ترسی نیست
من از آن تقصیر و گناهت، کمی می ترسم


امیرحسین صالحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.