حاصل عمر گرانم داغ حرمان من است

حاصل عمر گرانم داغ حرمان من است
اینکه باشد یار دلسوزم نمکدان من است

گر سراپایم بُود آلوده از گرد و غبار
پاکی دامان صحرا و بیابان من است

آنکه می بارد به شوقش همچو ابر نو بهار
آسمان ابری چشمان گریان من است

بر فروغ شرم چشم دلبران خود مناز
کاین جواهر سرمه چشم غزالان من است

گر بُود رسم مسلمانی نیازُردن دلی
آن سیه چشمان هندویش مسلمان من است

آنکه از کار من و دل عقده ها را وا نمود
با وفا یارم همین خار مغیلان من است

در حریم دل نباشد ره به صد رنگ و ریا
کاین حریم و خانه معشوق و جانان من است

ناز کمتر کن بیفشان آن نقاب از روی خود
دست لیلا و زلیخا هم به دامان من است

اهل معنا را کجا باشد خبر اینک (نسیم)
حلقه چشمان یارم مست و حیران من است


اسدلله فرمینی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.