منم و حال با ماهور

منم و حال با ماهور
منم و تپه ماهور
منم و عشق به آفتاب
چه خوبه نور آن هور
میسازم زندگیم را ،
میان هور و ماهور

دنیا چیزی ست چو وافور
معتادم کرده خیلی
همه ش چشمم میگرده ،
دنبال چشمِ آهو
دراینهمه سیزده بدر،
حالی میده سکنجبین و کاهو

همه ش پول و همه ش پول
همه ش نبردی یکریز
چقدر خنجر و چاقو ؟
قصابخونه ست اینجا ، یا آشپزخونه ؟
باید بزنم به کوهِ دالاهو

چه کِیفی داره عشقبازی با حور
بسته شد پرونده ی سختِ زائو
میروم سوی آن هور
هورالعظیم است آنجا
مریضم کرده دنیا
افتاده ام به آمپول
چقدر طاعون و طاعون ؟
مثلِ موشهای وحشی ،
ایمانها را دارند یکریز میجَوَند
یکریزحرف و یکریز حرف ،
مثلِ خزعبلاتِ سختِ مائو
دراین زمستان سرد ، باید برم بوموسی
اونجا بهارست انگار
برم شنا ، تا کابوس رؤیا بشه
دِراوِرُ میگردم ، کجاست پس این مایو ؟

بهمن بیدقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.