کیم من بلبلی دلگشته خونی

کیم من بلبلی دلگشته خونی
غریبی بی کسی بی آشیونی

چو مجنونی ز شهر آواره گشته
اسیر وادی عشق و جنونی

همون گمگشته در کوه و کمرها
ز چشمون فلک افتاده دونی

به دوش افکنده بار حسرت و غم
ز سنگینی شده پشتش کمونی

ندیده نوبهاری در همه عمر
شده آشفته از باد خزونی

همون جان داده بهر دیدن یار
کفن پوش دیار بی‌نشونی

فروغ قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.