ناگهان از دور دیدم یارِ گل اندام را

ناگهان از دور دیدم یارِ گل اندام را
باز از این دیوانه ی عاشق گرفت آرام را

بادِ آرامی نمود افشان به رویِ شانه اش
جنگلِ موهایِ مُشکین بویِ مِشکین فام را

تا که مستیِ شرابِ چشمِ او دل می بَرد
می بَرد ارج از میِ ناب و شراب و جام را

با غزل رفتم به سویش دل پر از شوقِ وصال
تا که از شهدِ غزل شیرین نماید کام را

چون نسیمِ صبحگاهی از خمِ کوچه گذشت
کاش می دید این گرفتارِ درونِ دام را

تلخ می سازد برای هر کسی در زندگی
حسرت و ای کاش ها شیرینیِ ایّام را


علی پیرانی شال

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد