اگر قلبت شکست اما کنارش چشم بینا شد

اگر قلبت شکست اما کنارش چشم بینا شد
تویی آن برج آواری که بعد از باد برپاشد
نمی‌میرد همان رودی که ازسرچشمه جوشان است
شکست ازاو بسی سد وروانه سوی دریا شد
ویا چون جنگل عریان شده ازخشم پاییزی
صبوری پیشه کرداخر بهارآمد وَاحیا شد
اگر می آید ازمغرب شب ظلمانی دنیا
ولی ازجانب مشرق طلوع صبح فرداشد
فراوان بوده آن لحظه که معنایش شکستن بود

ولی با وعده ی صادق نشان نصر پیداشد
چرا باید بترسد آدم از این حجم تاریکی
که حکم عزت یوسف ته یک چاه امضاشد
پس از یک دوره ی سخت ونماد مبتلا گشتن
دگرگون می‌شود اوضاع چنانی که زلیخاشد

علی امیرزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.