در سکوت و ظلمت شب

در سکوت و ظلمت شب
درد دل خود با خویشتن
ذهنم را پر از یادش نمودم
خود را به آغوش او سپردم

راز شب نهفته در آسمان پر فروغ
و ستارگان بیدار است
دل کندن از طلوع ماه سخت است
غروب ماه دلگیرتر از آن است
هوشیار و مست حضورت بر بالینم

من در کنار تو
آواز سکوت می‌خوانم
تا جیر جیرک ها بخوانند
هوای دلم ابری است
چشمانم بارانی
قلبم به یادش می تپد
خنده ای دارم غمناک
غمی دارم خنده دار
آتش زبانه می‌کشد

از وجودم
سخن دوری دارد و هجران
مختصر ترانه ای سرودم
آهنگ حزین نجوا میکنم
صدای پای تو را می شنوم
بر روی سنگ فرش های
نقش ترنج بسته بر خاطراتم
می مانم کمی منتظر می شوم
گفته بودی
تا قبل از شفق خورشید
به جستجوی من می آیی
آه ، راز شب بود
من نفهمیدم
تو دگر باز نخواهی گشت
من هستم و شب ها
قصه عشق و دوری تو
و چشمی به انتظار آمدنت

حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.