چشم در چشم تو بودمکه حواست پرت شد

چشم در چشم تو بودمکه حواست پرت شد
جای دیگر فکر و ذکر بی اساست پرت شد

تا به خاطر اورم ارج و بهای خویش را
روی دوش قاصدک ها اسکناست پرت شد

باد را هر رشته شالت به رقص آورده بود
روی گل های شقایق عطر یاست پرت شد

در میان چشمه سار و کوهسار پر غرور
خوشه ای از تاک انگور لباست پرت شد

صورتت را سمت بالا بردی و چشمک زدی
تا خود خورشید تابان انعکاست پرت شد

در قمار زندگانی جفت شش آورده ای
روی تخته نرد اگر پیوسته تاست پرت شد

از خدای خود چه می کردیکه طلب ای نازنین
اخگر اختر نشان از التماست پرت شد

بی نظیری که مراعات مرا کردی ولی
در کمال واج آرایی جناست پرت شد


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد