ای صاحب حسن و کمال، ازعشق تو دیوانه ام

‌ای صاحب حسن و کمال، ازعشق تو دیوانه ام ‌
رو مطرب وساقی بیار امشب ز خود بیگانه ام ‌

چشمان تو مستم کند پر ز آنچه هستی می کند‌
چون شمع آرامی و من مستانه چون پروانه ام  ‌‌

در کوچه های قلب من رد قدمهای تو نقش
قلبم ز جا کندی ولی ، من عاشق ویرانه ام ‌

در خانه ام خلوت نشین حال خرابم را ببین ‌‌
اعجاز عشقش را نگر، اکنون دگر افسانه ام

مفتون قرص ماه تو مغلوب در چنگال تو ‌
چنگی بزن رقصان شوم مهمان شدی بر خانه ام

همپای ققنوسم ولی آتش ز عشقت در شرر ‌
من قائل و در حمد تو سر ریز شد پیمانه ام‌

محمدرضا بیابانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.