تو مجبوری که این بار هم بمانی.

چند صباحی ست که نا سازی کوکِ زمانه
بِرنجاند ، بِگریاند مرا با هر بهانه
چه زجر آور و سخت است اینکه
نمیدانی بمانی یا نمانی
زِ یک رو ، تو دِلت خواهد رَوی
آزاد گردی
زِ یک رو ، بسته بر پاهایِ تو
زنجیرِ سختی ، زِندگانی
که مجبوری بمانی و بمانی و بمانی
چقدر حال بدیست اینکه خدایا
فقط سر در گُمی ،بین دو راهی
فقط اجبار است
اجبار....
تو مجبوری که این بار هم بمانی.

فرانک بهمیی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.