بهشت ماوا، تعریفش به وجد آرد آدمی را

بهشت ماوا، تعریفش به وجد آرد آدمی را
دیدنش آرزوی هر بنده یِ دوست داشتنی را

بهشتی دراین دنیای فانی به هم بافتیم
نِی ذره ای ز بهشت بَرین آنچه ما ساختیم

سر ذوق آرد، هنردوستِ دنیا دیده را
ز باغ گل و درختان پُر برگ و پُر شاخه را

گُلانی ز برگهایِ پهن و ساقه هایی ضخیم و بلند
ز ریشه هایی در هم پیچیده و همچون کَمند

سُفالهایی پر از گُلهای سفید وصورتی رنگ
گوشه ای دگر ، برگهایی لطیف و سبز رنگ

باغی رؤیایی از بر آرامش جسم و روح
ز دیدنش ،شادابی، سرشارست به وضوح

نگهداریش ز دست هنرمندی زیبنده روی
عمر خویش صرف علم و دانش ز استادی خوبروی

گُلبرگ و رَگبرگ و دُمبرگ تا همان گوشوارک
طراوت یابند جملگی ز سعی باغبان و حضور شاپرک


باغ زیبا همه اطراف و اکناف عِطر آگین کند
هنرمندان به بودن رنگین و ز تشویق آهنگین کند

محمد هادی آبیوَر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.