ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پشت دفتری شیشه ای
منطقی گم کرده راه
دست به دامانِ احساس
در آخرین
پلک زدن های
خواب آلودگیِ بشر
بغضهای نشکفته را
به جای گفتن
تایپ میکرد
احساسی که لمس نشد
به دستِ عشقی
که شهامتِ اقـرار نداشت...
شالودهی افکاری
آلوده به ماشین
رو به پنجره ای
بدون دستگیره
که شیشه اش مشجّر است
و دهانی که بوی صنعت گرفته بود
ایمـان را
از طناب انـکار بالا میکشیـد
از ترسِ واپس خوردگی
در میانسالی خویش
شراب بیـهودگی را
با طعـمِ تبلیغ و اخبار
در فنجان اطاعتی مدرن
عاقلی نوشیــد
از شوکـرانِ دیگری
این بار برای روح...
بصیرت از پسِ شـیشه
ارابهی خورشـید را
به دنبال نور یدک میکشید
اما چه سود
حرف های ناگفته را
مدادی دلتنـگ در زیر نور ماه
برای چهـل بـرگِ صورتی نوشت...
آرش خزاعی فریمانی، میرزا