ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آرامشم را تبدیل مکن ای کابوس ،
به نا آرامی
ای تو که مرکزِ هر آلامی
کاش منِ بی چتر،
میدیدم که توسخاوت داری همچون بارانی
اما تگرگی ،
هریک اندازه ی یک توپ تنیس
اما با اینهمه یکریز خسارت ،
وجدان که نداری ،
خودت بعد ازآنهمه پرتابه ی درد ،
بینم که چو قاتلینِ بالفطره و مادرزاد ،
آرامی
ای تو اِی کابوس که شادی را زمن ،
میتارانی ،
تن ات میخاره برای شرّ
چونکه خود را هردم چون معتاد میخارانی
تو همچو یک دالانی
باریک و دراز و تنگ و تاریک
همیشه ی خدا هم ،
بی سر و سامانی
میترسانی ام و،
میگویی که من ترس ندارم
تو یقین ، ازجمله ریاکارانی
خوش خط و خال نیستی ،
اما ازجمله ی اژدهاها و، مارانی
اگر سگ هم باشی ،
بدون شک تو از هارانی
که نداری مثل رؤیا ،
سفت و سخت یارانی
بهمن بیدقی