بی‌قراریِ شعرهای من می‌آید

بی‌قراریِ شعرهای من می‌آید
تا در صدف دهان تو به خواب برود

می‌خواهم که دیگر بار
راه گم کنم به رویای تو
که هذیان مه و دریاست

با واژگان پر از عطر
با زمزمه‌ی مرجان و آب
می‌خوانم و می‌رانم به سوی تو
که با مگنولیاهای تشویش
و زنبور آغشته به شهد عشق
صاحب عسل کندوی روح منی

بر گاهشمار مرمر دل
من ترانه بایگانی می‌کنم و رویا
و بر عصر محتضر
رنگ می‌پاشم و باد

پرچم‌ها و جغرافیاها را
برمی‌گیرم به راه
و می‌خوانم و می‌رانم به سوی تو
به جایی که مردمانش می‌گویند از آن نقطه
صبح
به کاج بوسه‌ی تو می‌شکفد.


حسین صداقتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.