| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
چو دیدم قامتش دیدم که جان می رفت از جانم
شبیه کلبه ای احزان شدم ویران ویرانم
تو با آن قامت سرو و ابرو چون کمان داری
منم زخم دل خود از قضای آن کمان دانم
به وصف زلف و خال تو زبانم میشود کوته
اگر دستم رسد روزی به آن زلف پریشانم
چه سود از ناله ی دلگیر من در دامن شبها
چه تدبیری کنم اکنون که از کرده پشیمانم
تو چون من کشته ای هر دم به تیغ غمزه ات داری
من بیچاره ی مسکین به حال خویش حیرانم
چو روی خویشتن از من نهان کردی به حق دیدم
که من زخم زبان خواهم شنید از جور جانانم
به اقبال خودم آگه ، نخواهم شد عزیز تو
که یا در بند و زندانم و یا در چاه کنعانم
مگر در خواب بینم من دگر رویای روزی خوش
شبیه مادر غمگین خود ، بیچاره ایرانم
یگانه نجفی