چیزی برای کشف نمانده

چیزی برای کشف نمانده
رازی که پنهان نیست
و همه ی آبها
به پاکی
روی دستهای کثیف
ریخته شد

برای صد و هفتاد و هفتمین بار
میخها تمام
میخهای زنگ زده ی کج
و چکشی که میز می خورد

بنگر به خاکستری صبح
و
دستت را بشوی

چه ساعت زشتی
بر دست نوشته :
کدام رفیق بزرگت
سبیل سیاهی
چنین نامساوی و بدریخت
به روی صورت تو کشیده ؟

کدام ، آخرین جمعه ی زمستان نیست ..
کمی برف
کمی سفیدی کمرنگ
به روی زمین نَشُسته ؟
و ابروباد آبی بی حال
برای نوشتن یک خط ؟

و شرم سفیدی اسفند
سبب ، قیام پایه ی میزُ
قعود جوهر خودکار
برای صد و هفتاد و هفتمین بار

کدام ، آخرین جمله ی انسان نیست ...


رضا هراتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.