ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من دلخوشم با ظلمت این خانه ی ساکت
من بال پرواز خودم را بعد تو بستم
این کوه را کندم ولی رفتی تو از اینجا
بعد از تو من اندازه ی فرهاد خستم
هر شب که رویای می افتد به جان من
هر دفعه تا مردن مرا این پنجره می برد
باریدن برف و زمستان بی تو زیبا نیست
دیگر کنار پنجره چایی نخواهم خورد
چی مانده از این خانه جز احساس تنهایی
از خود نپرسیدی که او آنجا چرا مانده ؟
هر شب دو فنجان چای می ریزم ، نمیدانی
رویای بی رحم تو در این خانه جا مانده
رفتی ولی احساس می کردم تو اینجایی
انگار هر دفعه به من چشمم کلک می زد
چیزی نگو از تیرگی زیر چشمانم
رویای تو هر شب مرا اینجا کتک می زد
علی قاسمیان