صد چهره جوان ام صد سال پیرمردی خسته

صد چهره جوان ام
صد سال پیرمردی خسته
پینه بر دست ، چهره ی شکسته
سست فرتوت بی جان
دور از اشاره دین ، ایمان ، زمان
گشته مرا راهی ارزان
عمری گردان
چشمی حیران
رویایی سرگردان
مرگی به فرمان
انتظاری بی جان
و باز پیرانگی می کنم از حسرانی تار.


سیدعلی کریمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.