وقتی کبوتر در قفس کاشانه می سازد

من مانده ام بعد از تو با تکرار این هجران
در جنگل تاریک موهای تو سرگردان

آجر به آجر روی هم چیدم منِ ساده
اما چه می دانستم اینجا می شود زندان

عمری اسیر یک نگاه دزدکی بودم
آخر چه چیزی در دو چشمانت شده پنهان

تقدیر شاعر ها اسارت بوده از اول
گاهی هجا و وزن ، گاهی شیوه ی چشمان

مثل وطن بودی همین علت مرا کافیست
خو کرده باشم من به این دیوانگی از جان

وقتی کبوتر در قفس کاشانه می سازد
تنها اسارت می شود میراث فرزندان


علی قاسمیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.