| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
فصل دلتنگی
باران نیاآمد...
برف نیامد...
یادم رفته از اخرین بارانی که سرکش ومغرور برگ های پاییزی را.....شلاق میزد
امروز آسمان..یک ریز وپیوسته غم باد گرفته بود،،ازهمان روزهایی که دوباره نبارید روزهایی که با خودش معلوم نبود....
چند چند است...
.دلش میخواست ببارد..گاهی دانه هایش بوی غصه میداد وگاهی سوز خاطره ها یش شکل هوای شرجی ونفس گیر تابستان میشد.
یقین در این بین عشقش به زمین کم مهر شده بود وآرام نجوا میکرد
ومیدانست جای زمین و آسمان هرگز عوض ..نمی شود و شاید اشتباهی دلتنگ شده بود...
عشقی محال...
درست مانندعشق تو...
باران نیآمد....
برف نیآمد...
تو نیامدی...
وشاید قرنها برای عشق هم... شعری ..نوشته نشود که چون وقتی عاشق شوی ....
سوزی دردی استخوانی
شبیه آسمانی ..دلتنگ وابری وبورانی ...
برای تویی که هیچ وقت ازبوم سپید نقاشی قلبم....پاک نمیشود..............که نمیشود
مهرداد ترابی ابیوردی