باز در تنهایی من

باز در تنهایی من
آمدی دلدار شیرین
زنده کردی باز در من
خاطرات خوب دیرین
یاد از آن روزی که خندان
دانه های گل فشاندیم
بر تن سبز درختان
طرحی از دل مینشاندیم
آسمان آرام وآبی
ابر در چشمانمان بود
آنهمه غوغای هستی
غرق در رویایمان بود
شبنم خوشرنگ باران
نقش زد رنگین کمان را
با تو هر شعری سرودم
مینوشتی شعرمان را
آمدی اما صد افسوس
آن بهار تازه پژمرد
آمدی اما دل من
گر نمیرفتی نمیمرد

داود جلالی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.