قرار دل ربودی و این همه قیل و قال نبود

قرار دل ربودی و این همه قیل و قال نبود
چه کرده ای تو بیا دل هست و مجال نبود

فدای تو هستم و چشم سیاه نرگس باغ
شکوفه کرده ام و بچین اینهمه خیال نبود

جمال عشقی و تو درون جان و دلم گشتی
به ابروی خمیده شکستگی اینهمه دال نبود

فرشته ای که نسیب دیگران هم تو شدی
ندیده ام ماه رخت را این همه چال نبود

سحر ببانگ بلبل مستی که نغمه سر میداد
هدر ببانگ اذانی که در آن شور و حال نبود

من از جمالی که دیده بودم سیر نشدم
سپیده را بیاورید که این همه جمال نبود

نشسته بودم که تو آیی و هدیه ای بدهم
بسوز سرما نشسته‌ام در تو هم خیال نبود


نیامدی و شبی را هم به یاد تو سر کردم
به شکوه فتادم و که عشقت را مثال نبود

ز قول خود وفا نکردی و شدی تو شرمنده
بجعفری بگوکه درهدف اینهمه سوال نبود

علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.