مانده یاد و خاطری از آن شه والا مقام

مانده یاد و خاطری از آن شه والا مقام
از نژاد آریا و بابک او بودش به نام
ترک بود و صفت شاهانه بودش در خورش
او که خرم بود و سرخوش از سرور مردمش
آذری بود و بلندای کلیبر گشته بود ماوای او
قوم بذ را گشته بود او رهبر و هم امتی همراه او
بیست سالی بر بلندای دژ بذ شاه بودش در عیان
امن و آرامش ز مأمون و زقومش رفته بود اندر نهان
چون بگردد هم بدینسان چرخ ایام و زمان
ضعف و سستی گشته بود بر دولتش همچون خزان
قلعه جمهورش ز آرامش دگر بدانسانش نبود
در نبردش هم خبر از هم رکابانش نبود
عهد و پیمانی که با سهل بن سنباتش ببود
ساهلی کرد بر خودش چون او خیانت پیشه بود
دست و پا در بند و چرخان در میان جاهلانی از عرب
دایماً او می‌کند در زیر لب از خالقش مرگش طلب
آغشته در خون خود او دستی به سیمایش کشید
بر زردی بعد از هلاک بر صورت خود خط کشید
در قلب تاریخ ای جهان همسان بابک‌ها چه شد
مانده فقط از یادشان نام و نشان‌ها را چه شد


جواد اسدنیا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.