ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در بلندای شبی یلدایی
ساعت عشق، وجبی مانده به دیدارت بود...
من در این خلوتگاه
ز جهانی فارغ
در هیاهوی دل تنگ خودم
و در اندیشه تقدیر غریب
باران که گرفت
چتر خود را بستم
چتر یادآور بی مهری این دوران است..
دیگر اکنون، باران
بغض نیلوفری مرداب است
و در این محنت گاه
آنچه بر عرش خدا لرزه بینداخت چه بود؟
فاصله بود...
فاصله بر تن ویرانه ی عشق گفت، بسوز
و در این واژه ی سخت
فریاد نگاهی نگران است هنوز
نیر صفری