چه گِران میگذرد عمر چقدر بی تابم

چه گِران میگذرد عمر چقدر بی تابم

به جهان دیده گشودم
به درون در خوابم

من کیم ؟
یک تَن و یک ذهن؛ پر از فکر وخیال

چو عقابی که اسیر است
 ندارد پروبال

کودکی را گذراندم به فراغت به نشاط
بیخیال از غم و اندوهِ حیات

چو جوان شد تن و روحم؛ بدویدم پی عشق
زِ جوانی همه دنیا چو بهشت

گردِ پیری؛ به یکباااره چون؛ بادِ خزان
بِنِشست بر تن و روحم چو شنهای رَوان

من و حسرت من و آه؛ آرزوهای تباه
کاش میشد که دِگر؛ نَگذَرد ثانیه ها

شاید این پایان نیست شاید این آغاز است
شاید این دلهره ی اولین پرواز است ...


مهدی رحیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.