عاقبت گوشه نشین شام تنهایی منم

عاقبت گوشه نشین شام تنهایی منم
جلبک قعر همین دریای رسوایی منم

این صدای قلب مکسور من زار است یار
همدم و دمساز این دنیای هرجایی منم

کیفرم شد همچو یک چوب شناور روی آب
پس زده در اوج جزر و مد دریایی منم

شرب خمر هرشب این مست راه عشق و غم
در فرود و در فراز و مست پیدایی منم

کاوشی کردم که جویم نام تو نامهربان
دیدم آن بی نام و‌ نای راه تنهایی منم

زندگی را دادم و حسرت برایت میخورم
نان خور این خلوت پر بغض رویایی منم

صوفی اخر مُرد از بس در هوایت شعر گفت
غم نویس و شاعر  دیوان شیدایی منم

مجتبی یزدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.