هوای دل، جان را

هوای دل، جان را
در پی زیبایی ها
به ویرانه ای برد
و آنجا تنها گذاشت
عمر به شوق مهر
روبری جوانی ایستاد
تا خویش در آغوش
خویش ترک خورد
رفته رفته
عمر می رود چه بی حاصل
و قصه عشق
غرق می کند جان را
در مواج ساحل پریشانی
و چه تلخ و شیرینست
این کویری که پر از مرغان
دریایست


علی بارنگ

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.