دلتنگی چه زیباست.

دلتنگی چه زیباست.
گوشه ای در پارک روی نیمکتی
در فکر و خیال او بودم
بی توجه به دیگران،
و کودکانی که شادمانه بازی می کردند
به صدای قهقه خنده های آنها...
از پشت به من‌ نزدیک شد
با دستانش روی چشمانم را گرفت.
هنوز دلتنگ بودم و در خیال
دستانم‌ را روی دستانش گذاشتم،
پایین آوردم و خیسی اشکهایم را
با دستانش به صورتم کشیدم
بوییدم و به لبانم رساندم
بوسه ای به آن کردم...
سر بر گرداندم دیدم او نبوده
او هم مرا اشتباهی با دیگری گرفته بود.
یکه خورد و قرمز شده بود...
عذرخواهی کرد و سریع دور شد...
شاخه گل رز زردش را هم جا گذاشت...
چه اشتباه دل انگیزی بود...
کاش مانده بود...
دلتنگی همیشه دلتنگی است...

عسل ناظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.