عمریست بی قراریم در جستجوی باران

عمریست بی قراریم در جستجوی باران
پر شد سکوت گلهابا گفتگوی باران
درخاک وآتش وخون غلتیده ایم اما
چشمانمان نشسته در روبه روی باران
اینجا کویر دلها خشکیده در تب عشق
شاید که بغض دارد از غم گلوی باران
ققنوس عشق حتی میخواند از دل ما
با نای خسته ی خویش در آرزوی باران
بی شک گناه مابود این چشم انتظاری

گویی که رمزو رازیست در رنگ و بوی باران
فانوسی از سر مهر بر دستها گرفتیم
رفتیم ساده در شب در جستجوی باران

زهراسادات احمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.