ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دیگر از چشمان تو نخواهم سرود
که نور از سکه بیافتد
که به آبیسنجِ آن
راز دریا برملا شود
جزیرهی عشقِ هزارتو؛
منظومهای که تو در آنی
تابستانِ خوشهها
و کهربای کودکیِ تو
تا به اکنون.
آشناست با تو
تاریکی قدیم من
آن زمان
که کبوتر روشنی
از دهان تو به دهان من پریدتنم را
پیمانهی خُمِ سپیدهدمان ساخت.
جلبکِ روز
جهیدن گرفت
و خطوطِ همآوای جنگل و آسمان
گذرِ قطار آبی تو
از میانهی روحم را
به من بشارت داد.
حسین صداقتی