باز دریا،با بهانه

باز دریا،با بهانه
با دلی پر از زمانه
می‌خورد بر ساحل دل های غمگین از ترانه
یادم آرد آن نوای دلنشین
عطر دل انگیز جوانه
سبز و تازه
رو به دریاهای مواج
عاشقی دلخسته بودم
قلبِ عاقل
عقلِ عاشق
خیس و لرزان
با دو چشمان ترم
می دویدم همچو لیلا
می شنیدم از بهاران
داستان های خیالی
از درخت و کوهساران،
عشق های جاودانی
مَتَل های خیالی بس گوارا بود
عشق های جاودانی وه چه زیبا بود
می شنیدم این گوهر های نهانی
رازهای زندگانی،دردهای آسمانی
بشنو از من،عاشق من
گرچه گاهی خوب،گاهی خوب تر
عشق می ماند برایت...


ستایش وادیدار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.