نکته ای بنوشته بر پیشانی ام

نکته ای بنوشته بر پیشانی ام
تابع عصیان و نافرمانی ام
این خسارت‌های تاخیر طرب
رخنه دارد در صراحت خوانی ام
گرچه تعطیل است اینجا آرزو
آرزومند شبی طوفانی ام
شور عشقی خواهم و افسانه ای
تا که‌ مرعوب تب بحرانی ام
بسته ای راه مرا از هر جهت
ظاهرا در درگه دژبانی ام
التهابی دیگر آمد بر دلم
بر دل وامانده ی قلیانی ام
عیب خود را بنگر و تاخیر خود
تا نگویی حرف بی ایمانی ام
جوش‌ و نصب این بنا سنگین بود
صخره ی جان بر تن و ویرانی ام
ماه بهمن با خجالت بگذرد
بر جوانان شب آبانی ام
مانده در بطن گلویم صحبت‌ و
گفتگوی آخر و پایانی ام
اشک‌هایم زیر دندان دل است
در شب و دریوزگی زندانی ام
با سعید از عاشقی چیزی بگوی
تا ببینی باده ی چرخانی ام


سعید آریا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.