دوست دارم مدتی از زندگی دورم کنید

دوست دارم مدتی از زندگی دورم کنید
مثل اهوازی غبارآلوده در گورم کنید

چشم دیگر چیست بابا چشم ها را بسته اند
کور باشم بهتر است اندوه ها کورم کنید

توی انباری پر از دیوانگی حبسم کنید
شب نمیخوابم زمان ها صبح مجبورم کنید


میکشم از عمق جان اندوه هر پیمانه را
آه سربازان کوروش باید انگورم کنید

دوست دارم با تبر از زندگی پرواز را
سهم سگهای بیابانی به ساطورم کنید

خسته ام آواز گنجشکان برایم ساز نیست
مدتی همبستر گیتار و سنتورم کنید

خسته ام باران نمی‌بارد ضمیرم کور شد
زآسمانم بهتر است آبستن نورم کنید

دیدگانم بسته و بیدار بیدارم هنوز
در خیال یک زن دیوانه محصورم کنید

شاعرم اشعار خود را با غم نان میخورم
هر زمان شعر از تباهی گفت معذورم کنید

درد دارد بی سبب تا مغز جانم می‌رود
الکلامم شد یجُر شاید که پاشورم کنید

تب ندارم ٱما تنم با اسم او می‌لرزد و
مثل عرفانی ترین شب‌های بی نورم کنید

دوست دارم مدتی تنهایی ام را حس کند
غرق اشعار قصارِ سدر و کافورم کنید

شعرهایم را پس از مرگم برایش ریز ریز
در پس پایش مکرر باز مذکورم کنید

روی جان شهر رفسنجان قیامت کرده ام
مانده ام پای اتوبوسی که محشورم کنید

شهد شیرین نگارم ، با عسل معنا شود
جان عرفان همدم هر نیش زنبورم کنید

دوست دارم مدتی از واژه ها دورم کنید
پازلی ناسازگارم کاشکی جورم کنید..

عرفان اسماعیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.