قسم به روشنیِ نابِ چهره ی قمرت

قسم به روشنیِ نابِ چهره ی قمرت
ربوده است دلم را نگاِه معتبرت

رسیده برقِ نگاهت به استخوانهایم
چگونه دل نسپارم به جلوه ی نظرت

میان لذت و حیرت مرا معلق کرد
رسید تا به نگاهم نگاهِ مختصرت


بکش به بند مرا در حریمِ آغوشت
روا ندار نباشم اسیر و در به درت

مرا به شرحِ خبرهای داغ دعوت کن
که عاشقت شده ام با خلاصه ی خبرت

دلم برای تو ناقابل است ، جان بطلب
خوشا به حالِ کسی که شود فدای سرت

امیر بهنام گل

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.