ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
افتاده و خیزان به سمت مشرق زمین می رویم
آخر به لطف لطایف عطوفت خجسته شد
فاطر خداوند جهانیان را ببین
معنای مرتبت را چگونه مراقبت نمود
از ظهر آفتاب را بر حذر نمود از شب دلسوز سرمای جان گداز خوب
مهر زمین ببین چگونه است
تا عطر فاخته گسسته است ز دشت گلستان باغسار
مانع نشد ز طوطیان ز ترس قریب خفته در مغرب زمین در حیطه دام شکارچیان
شاید در دل بگفت :
پرنده ها خواهند جست ز دام و خفتند در آغوش درخت خسته ای
که آن درخت در صبح گفت راز عمر خویش را به
زمرمه در گوش بیدار و خسته ی پرنده ها
و هر پرنده ای رود نزد بنده ای که روان کند راز درخت پیر ما تا شود رو سیاه هر شکارچی طوطی سیاه دلی.
کوهسار بزرگوار