ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شباهنگام لبریز جنونم
سری در خلسه سحر و فسونم
چنان جغرافیای رفته بر باد
به تاراج سکوت صد قشونم
شباهنگام آرامی ندارم
به جز مهر تو پیغامی ندارم
اگرچه جلد صبح انتظارم
پری دلسته بامی ندارم
شباهنگام دردی را دوا کن
دل دیوانه را حاحت روا کن
به شریانی بزن نبض هوس را
خمار از چنگ بی تابی رها کن
هنوز از درد لبریزم کجائی
شباویزی سحر خیزم کجایی
به سر آتش به پا دریای ماتم
چنان شمعم که می ریزم کحائی...
شباهنگام ماهم باش چندی
دمی با ناله آهم باش چندی
از این رفتن نرفتن بیم دارم
رفیق بین راهم باش چندی
چرا امشب سحرگاهی ندارد
طلوعی شوق همراهی ندارد
کجائی آفتاب روشنایی؟
بیا جان خودت...راهی ندارد؟
علی معصومی