اگر چه هزار تلخی شنیدم از تو؟

اگر چه هزار تلخی شنیدم از تو؟
یک کام شیرینی هم مگر چشیدم از تو؟
بازهم تو به دیده و دلم شیرینی
برزخم دلم مرحمی وتسکینی
جور است وستم بر عاشق غم دیده
تو عشوه کنی بناز وهم سنجیده
باشد که ز تو به سینه ام غم جاماند
یک عالمه درد فراق وماتم جاماند
باشد که تو نیستی ودلم غمگین است

این بار غمت به شانه ام سنگین است

عبدالواسع یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.