گل سرخ درآویخت با شب و

گل سرخ
درآویخت با شب و
زخم زد
چرا که ریشه‌هایش را
تاب آن نبود
که مُرده‌ی ماه را
ببیند به خاک

بهشتِ او نبود
باغِ وصله و پینه‌ی گل‌های زرد
و تماشای آیینه‌های مُخنّثِ آب
پس آوازی سر داد
سرودی ناهمگن با شب
و بر کفه‌های باد نهاد
خطی از عطرش را
که به افق‌های سپیده‌دمان‌ می‌رسید
گل سرخ
که درآویخت با شب و
زخم خورد
و به تمامی خون از کف داد
تا به مرغزار خونش آشکار کند
نمایی کوچک
از صیحه‌ی موعود خشمی
که آشناست
با داغ شقایق‌های نُعمانی‌.


حسین صداقتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.