رازِ محوِ چشمانِ مسخِ

رازِ محوِ چشمانِ مسخِ
تو
در طنین دلنواز این
سکوت
فاش می شود

زیرِ پوستِ سفیدِ سردِ
من
جوشش ناگهانی سرخِ
عشق
آغاز میشود

ذره ذره جان بگیرم و
تو را
در وصالِ آب و خاکِ
مرده یِ تنم
جست و جو کنم

گاه که دلتنگ میشوم
باز پیرهنت را بو کنم

بر لبت ترانه می شوم
شعر شاعرانه می شوم
گر صدا کنی مرا

مثل رقص باد
بر تن لختِ شاخه ها
عاشقانه می شوم
گر نگاه کنی مرا


سحرفرجی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.