به درد عشق اسیرم کسی نمی‌فهمد

به درد عشق اسیرم کسی نمی‌فهمد
غمیست در دل پیرم کسی نمی‌فهمد

چه آمده‌است به روزم؟ کسی نمی‌داند
چقدر فاصله گیرم کسی نمی‌فهمد

هوای تلخ جدایی عجیب زجرکش است
ز جان غمزده سیرم کسی نمی‌فهمد

اگر که قلب شکار است و خاطراتش تیر
منم که زخمی تیرم کسی نمی‌فهمد

چنان به عشق گرفتار آمدم که دگر
برای موعظه دیرم کسی نمی‌فهمد

از‌ این عذاب مگر سر به دشت وکوه نهم
که تا ز عشق نمیرم کسی نمی‌فهمد

محمد عسگرزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.