وقت تنهایی بود و

وقت تنهایی بود و
یه دنیا دل تنگ
قفل سکوت
مهری هزار ساله بر لب‌ها
دست باد
خش‌خشی می‌کرد
مرغ شب
ناله‌ای می‌کرد
هرچه بود
کنج دلم
درد قفس زمزمه می‌کرد
راه پر کشید
ماه بر دمید
باد پیچید
ابر سایه وار
قطره قطره
بر مرداب زندگی ریخت
رودی آغاز شد
روز پدیدار شد
تو آمدی
دست بر دست من و
دل داده به من

مهرداد درگاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.