ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نه هرکس لایق شعر وسرود است
نه هرکس گوهری را در وجود است
نخوان یاسین بهر چهار پایان
که جز آب و علف نشناخت ایشان
گُهر را گوهری قدرش شناسد
که از آن تاج سلطانی بسازد
حکیم نکته دان و نکته پرداز
کند درجای خود هر حرف آغاز
به سازد از هنر تاج کرامت
درخشد گوهر آن تا قیامت
تو شعر شاعران را هم محک زن
که بشناسی حکیمش را زرهزن
بسا شعری که گوهر در نهان است
صدف را چون شکافی دُرِّکان است
بسا شعری که نی ارزد به ارزن
و یا گوهرکلامی دست رهزن
چو در میدان شعرت اسب تازی
دو مصرع را بر او دروازه سازی
بکوبی کوبه ی دررا به احساس
به دور ازگامهای زشت خَنّاس
که از شعر و کلامت نور زاید
نه آنکه کوری و شهوت فزاید
حکیمان شعر را با عشق گفتند
کی از شعر وادب بیراهه رفتند؟
اگر از شعر تو حکمت نخیزد
پر و بالت بَرِِِ ِخالق بریزد
که خود مصداقی از اشعارغَبن است
وغَبن وغاویش آماج لعن است
هدایت کن جهان با شعر و رحمت
ضلالت وابنه از طنز و شهوت
اگر شاعر شدی شمعی بیا فروز
که امجد هم امیدش گشته چون روز
محمد امجدیان
گفتم هراس من
از سایه ام, بزرگتر است..
اما علیل اند,
واژه هایم
بگذار که در خاک بکارم,
دهانم را
و درخت شوم
آنوقت می بینی که شاخه هام
بزرگتر اند,
از هراسم..
سارا سید شازیله
بیراهه ی دور می زند بی تو دلم
لبخند به زور می زند بی تو دلم
هر وقت که دیر میکنی مثل سه تار
در مایه ی شور می زند بی تو دلم
احسان افشاری
عشق ما، از آنجا که عشق به آدم خاصی است،
شاید چندان واقعیتی ندارد چون گرچه
تداعی خیالهایی خوشایند یا دردناک میتواند
چندگاهی آن را چنان به زنی ربط دهد که
بپنداریم او لزوماً آن را برانگیخته است،
اگر به عمد یا ندانسته خود را از آن تداعیها رها کنیم،
همان عشق به حالتی که گویی خودانگیخته باشد و
تنها از درون خود ما بجوشد، برای زن دیگری سر بر میآورد.
مارسل پروس......
برای شعرهایم برای تو هر کاری کنم
به انتهای قصه برسم
یا اصلا غصه ها را دور بریزم
باز هم
گیلانی که توی چشم هایم دارم
تا ابد بارانی ست.
نازنین_حسن_پور......
یک کوزه پر از شراب ناب آوردم
دریای پر از شور کتاب آوردم
تا قصه ی عشقِ من به گوشت برسد
در راه تو دل به انقلاب آوردم
نیلوفر_سلیمانی