تا دیدمـت عاشق شـدم ماننـد فرهاد

تا دیدمـت عاشق شـدم ماننـد فرهاد
اما تـو بـودی تلـخ تر از زهـر , ای داد

چون‌ قاصدک آرام و پُر احساس بودم
تـوفـانِ چـشـمانِ تـو دل را داد بر باد

با یک نـظـر دیـوانـه ام کـردی و رفتی
ای‌کاش‌چشمانت به‌ من‌ هم یاد میداد

با رفـتنَت حالم چـنان بد شد که دیگر
با هیـچ رخـدادی نمی‌نگـردد دلم شاد

بی وقفه هستی‌در خیال‌و خواب‌با من
ای‌کاش میشد لحظه‌ای میرفتی از یاد

کـوهِ سـکـوتـم زیـرِ بـارِ بـرفِ بـسـیـار
بغضی‌که‌دارد حسرتِ یک‌‌لحظه فریاد

شایـد جـهـنم باشد این دنـیا و خالق
من را برای سـوخـتن ایـنـجا فـرسـتاد

هم کُـشته ای ما را و هم‌در بند کردی
جـلاد باید گـفت بـر این گـونه صیاد

دیـگـر بـرایـم زنـدگــی ارزش نـدارد
دنیای بعد از رفتنَـت از چشمم افتاد

هر چند بی‌ تو خانه ام ویران شد اما
ای عشـق نافرجام باغِ عـشـقـت آباد

امیربهنام

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.